تو مثِ یه گل سرخی ، توی باغ بی بهار 

توی شهر شب گرفته مثل عطر تک سوار


تو مثِ یه شاکلیدی ، واسه قفل این قفس 

 بگو با منی همیشه تا نیفتم از نفس

 

 به ســراغم تــو بیا

تو که مـحبوب منی

به اسیری که به تنهایی و خاک است درون

سری از لطف بزن

و به همــراه بیاور دو سه چــــیزی زیبــــــا :

یک چراغی از نـور

و کتابی از عشـــــــق

و دلــی روشن و شفاف ز مهر

و دری سوی خودت سوی خـدا





من نفس خداوند زنده را همه جا حس می کنم
 
         من ، زنگ و فریاد بی صدای او را همه جا می شنوم
 

                 بلند می کند ، دور می کند روح مرا آن به همه آگاه
 

                 من ، زمزمه و نجوای بی کران او را همه جا ( می شنوم  )

 



وقتی که گریه ام میگیره دلم میگه مبارکه

قدر اشکاتو بدون هنوز چشات بی کلکه




دلم می خواد ...

دلم می خواد آنقدر کارهای مختلف داشته باشم که دیگه وقت فکر کردن رو هم نداشته باشم...

دلم می خواد خیلی حرفا رو نمی زدم...

دلم می خواد بیشتر به خودم مسلط بودم و تصمیماتی که می گیرم رو

عملی می کردم...

دلم می خواد زودتر به یه جایی برسم...


دلم می خواد دلم چیزای بهتری می خواست... نه اینکه دلم چیزی نخواد...


زمان بس کند می گذرد برای انان که در انتظارند...

بس تند می گذرد برای انان که می ترسند.....

بس طولانی است برای انان که در اندوهند و

بس کوتاه برای انان که سر خوشند..

اما ابدیست برای انها که عاشقند...


 




دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که به من بخشیدی.

هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود.

اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.
هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی. همین لبخند ممکنه دیگری رو عاشقت کنه.

تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.

شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می‌توانی شکر گزار باشی.

به چیزی که گذشت غم نخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

همیشه افرادی هستند که تو را می‌آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.

خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می‌شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.

زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می‌افتد که انتظارش را نداری.


 

کتاب را باز میکنم ، صفحه ی اول چند خطی به یادگار از  نوشته ای :

{ چیزی برای گفتن نیست ، توانی برای گفتن نیست ،میلی به گفتن نیست ، اما ما مجبوریم سخن بگوییم زیرا که سکوت سنگین است ... }

کتاب را میبندم و چشمهایم را هم ، اینطوری چشمها و نفسها و رفتارها و حرفها نفسهایم را تنگ نمیکنند ، نفس میکشم...