* تلخی  نبودن هیچ وقت به فراموشی یک بودن نیست

 

چقدر دلم برای کودکیهایم تنگ است...

دل بستگی ها را

پنهان کرده ام...

این بار

جایی بلند تر از آنکه دستم باز

به آن برسد...و


ساعاتی رااز کودکی

برای خودم نگه داشته ام...

ساعات

طولانی

تماشای گنجشک ها را

در بعد از ظهر های

تابستان



به اندازه تمام روزهای زندگیم خسته ام....

احساس میکنم یه چیزی روی دلم سنگینی میکنه

احساس میکنم دارم تموم میشم.....تا حالا شده احساس کنی به آخر خط رسیدی؟

تا حالا شده احساس کنی خالی هستی....داری تموم میشی....و باز هم انتظار....

تا حالا شده تمام روزهای دلت ابری باشه.....و یه دفعه اونقدر
بباره ...

خیلی وقته که یادم رفته میشه واقعا از ته دل خندید بی اونکه در حین

خندیدن یاد همه ی غصه هات بیفتی...

خیلی وقته که یادم رفته که میشه تو چشمای آدم به جز غم چیز دیگه ای باشه...

خیلی وقته که یادم رفته که میشه تو چشمای آدم گاهی برق شادی باشه...

خیلی وقته  یادم رفته که میشه آدما رواز ته قلب دوست داشت...

خیلی وقته  یادم رفته که میشه آدما رو با شادی در آغوش گرفت...

خیلی وقته  یادم رفته که میشه شبها راحت تا صبح خوابید...

خیلی وقته  یادم رفته که میشه از زیباییها لذت برد...

مدتهاست که دلم برای زندگی کردن تنگ شده...

 ازهمتون معذرت میخوام که باز این پست ،غمگین شد

نظرات 22 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:18 ب.ظ http://mmmazad.blogsky.com

چراکسی به سراغم نیامد
وچراکسی تولدم راتبریک نگفت

[ بدون نام ] شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام و فقط سلام

مانا شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:29 ب.ظ http://mrahbari.persianblog.com

من هم روزهایی را به انتظار گذراندم ولی فهمیدم انتظار تنها کاری از پیش نمی برد باید حرکت کرد و حرکت کردم الان هم منتظرم ولی با خوشحالی

امیر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:26 ب.ظ http://www.rams.persianblog.com

سلام مهربون .. نبینم دوست خوب غمگین باشه .. اونم تو این روز که می دونی چی می خوام بگم ...تا نخندی امیر خوشحال نمیشه .....ممنون از حضور گرمت ..

راضیه شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:56 ب.ظ http://kishmish-matt.blogsky.com

بوق بوووق برید کنار من اومدم ... خوش اومدم
سلام سلام
خوبی نانار جونم
خوش به حال اونایی که که وقتی دلشون میگیره میتونن گریه کنن اما من ... نمیدونم چرا از این پستت خیلی خوشم اومد شاید برای اینکه تا حدود زیادی حرف دل منم بود ...
برات ارزو میکنم همیشه شاد باشی و پرانرژی و بیشتر از همیشه موفق و هیچوقت دلت نگیره ...
جاودان باشی ای سپیده عشق

بوق بووووووووق من دارم میرم ... پشت سرم یه تشت آب بریزین
بابای

سلام شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:06 ب.ظ

نوید شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:10 ب.ظ http://navidgoodman.blogsky.com

از کامنتهای قشنگی که برام میذاری بی نهایت سپاسگذارم....راجع به متنت : آره شده.چرا نشده باشه من هر روز این احساس رو دارم خیلی هم ازش لذت میبرم...همیشه گفتم بازم میگم که هیچ چیزی به اندازه تنهایی لذت نداره....یادت باشه یک لیوان تا وقتی توش آبه جایی واسه هوا نیست.ولی با خالی شدن آب بدون حتی یک ثانیه طول کشیدن لیوان پر از هوا میشه.........روش فکر کن ببین منظورم از هوا چیه...................خوشبختانه یا بدبختانه به یک سری دلایل من دیگه وبلاگ نمینویسم.ولی خوشحال میشم وبلاگتو بخونم...برام آفلاین بذار....به امید رهایی

کلاس اول شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:07 ب.ظ


نرم نرمک گذشتم از سالن ... خسته و بی صدا و درد آلود
پشت سر خاطرات شیرینم ... روبرویم کلاس اول بود
روبرویم هنوز هم یک مرد ... با نگاهی خشن قدم میزد
دردهای امین و اکرم بود ... آنچه شعر مرا رقم میزد
یاد آن روزهای قشنگ بخیر ... سادگی برگ و ریشه‌ی ما بود
((کاش آقای حافظی میمرد)) .. این دعای همیشه‌ی ما بود
گوشهایم هنوز میشنوند ... حرفهای امین و اکرم را
آری! انگار خوب میفهمم ... معنی آن خطوط مبهم را
اینکه اکرم کتاب می‌خواند ... تا بگوید که خواب شیرین است
و امین کار میکند تا شب ... تا بفهمد که زندگی این است
سالها بعد حافظی هم مرد ... مادر آنروز آش خوبی پخت
اکرم اما هنوز می‌خندد ... مرد نانوا لواش خوبی پخت
بعد آنروزها گره زده است ... دست نامرد بند کفشم را
کاش مادر دوباره می‌آمد ... باز می‌کرد بند کفشم را

به یاد روزهای قشنگ کودکی
( حافظی معلم کلاس اولم بود)

نازنین غم مخر رسم روزگار همینه
سپید و عاشقانه یادت نرود مسافر رفتنی‌ست منتظر و چشم به راه ...

شعر عمر یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:01 ق.ظ http://sheere-omr.blogsky.com

salam dooste aziz haleton khobee kheily vaghte be man sar nazadid delam kheily tang shode ! montazere shenidan sedaye ghadam haton hastam
be omid didar
have sweet time
ali

شاهد یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:23 ق.ظ

من به کلمات زیبای تو گریستم
کاش یکی لیاقت تو را پیدا می کرد

امیر یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:48 ق.ظ

مهربون برایم ایمیل بفرست.
از متن که نمیشه انتقاد کرد

مسافر یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:34 ب.ظ http://www.jademarefat.blogsky.com

سلام ..
دلت را خانه ما کن ٬ مصفا کردنش با ما
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با ما

دریا دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:00 ق.ظ http://www.hagheghatgoo.persianblog.com

سلامی به آرومی موج دریا/ ممنون نانازی گلم که اومدی پیشم...چه شعر قشنگی گفتی ....ساده و دلنشین . بله عزیزم دوران بچگی هم عالمی داره و زود گذر.....واقعا که درست گفتی (( خیلی وقته که یادم رفته میشه واقعا از ته دل خندید بی اونکه در حین خندیدن یاد همه ی غصه هات بیفتی ....)) موفق باشی عزیزم.... ایام خوش

امیر دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.rams.persianblog.com

روز اول پیش خود گفتم ؛ دگرش هرگز نخواهم دید/ روز دوم باز می گفتم ؛ لیک با اندوه و با تردید / روز سوم هم گذشت اما ؛ بر سر پیمان خود بودم / ظلمت زندان مرا می کشت ؛ باز زندانبان خود بودم ....سلام مهربون ..

مهدی موسوی دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ب.ظ http://www.taraneyema.persianblog.com

سلام به روزم با یه ترانه و یه شعر سپید/// خوشحال میشم ارتباط داشته باشیم

امیر دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:12 ب.ظ http://www.rams.persianblog.com

پرواز کن ؛ آزاد و شادمان بر فراز تولدها ؛و ما می توانیم اکنون و هر زمان که بخواهیم با هم دیدار کنیم ؛ در میان جشنی که هرگز پایان نمی پذیرد ...

سهیلا دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:00 ب.ظ http://narcissus1383.persianblog.com

سلام . خوشحالم دوست جدیدی به جمع دوستان خوبم اضافه شده ( البته اگه افتخار بدی و منو هم دوست خودت بدونی ) و ممنونم که با جملات قشنگت به مهمانی من و به« نسیم کوی دوست » اومدی . و اما بعد : وبلاگ بسیار زیبایی داری . گذشته از قالب زیبا ، نوشته های لطیفت به دل می شینه . راستی همه اون چیزهایی رو که تو مطلبت گفتی منم حس کردم . / موفق باشی . بازم به دیدنم بیا

یاس دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:49 ب.ظ http://gooshmahi.blogsky.com

انتظار و دیگر هیچ...
چه واژه تلخ و پیچده ای..
انتظار شاید سوزان تر از اتیش باشد..
من هم خیلی وقت هست که خیلی چیزهای خوب رو یادم رفته... خندیدن از ته دل...گریه کردن با تمام وجود..
ولی ناناز جون سعی کن.. همیشه بخندی ولی گریه نه! آهنگ وبلاگت آدم رو خیلی غمگین میکنه...

البته با این پست آخرت خیلی همخونی داره ..من هم چون که دلم گرفته بود خیلی با این آهنگ الان حال کردم..
مواظب خودت باش..
یاس

محمد محتشمی سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:24 ق.ظ http://mohmohta.blogsky.com

سلام

اگر سر به زیر باشی می گویند احمق است ، اگر غمگین باشی می گویند عاشق است ، اگر مالت را با حساب خرج کنی می گویند خسیس است . اگر دست و دل باز باشی می گویند ولخرج است . اگر خوش لباس باشی می گویند ژیگولو است . اگر بد لباس باشی می گویند شلخته است . اگر دیر زن بگیری می گویند مرد نیست . اگر زود زن بگیری می گویند آتشش تند است . اگر فقیر و بی پول باشی می گویند بی عرضه است . اگر پول دار باشی می گویند اهل زد و بند است . اگر بی قید باشی می گویند لات آسمان جول است . اگر بخندی می گویند همیشه نیشش باز است اگر اخم کنی می گویند عبوس و بد اخلاق است اگر خوش سر و زبان باشی می گویند چاخان است حالا شما بگوئید آخر با کدام ساز این مردم باید رقصید که خوششان بیاید؟؟؟


گزیه نکنی من گریه ام میگیره ها!!!!!!!!!
خیلی جالب نوشته بودی واقعا دستت درد نکنه
من تازه آپ کردم فعلا بااااااااااااااااااااای

ع.سربدار سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:31 ق.ظ http://paradias.blogsky.com

لبخند را بر لبانمان خشکیده می خواهند ..... زندگی را بر کاممان تلخ........ بر ایستاده بر برج بلند احساس . ارواح پلید

امیر سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:32 ب.ظ http://www.rams.persianblog.com

هر وقت که دستش مهمون دستم می مونه / تا خود صبح چشم من مواظب آسمونه / نکنه دزد بیاد ستاره ها رو ببره / نکنه خروس همسایه بی موقعه بخونه ... راستی سلام ...

نامیرا چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:18 ق.ظ http://www.life-story.blogfa.com

سلام
خیلی جالب و قشنگ بود ُ مخصوصا عکسی که انتخاب کردی
یه سری هم به من بزن خوشحال میشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد