با من بمان

وقتی سیل اشک ازآسمان ابری دلم به چشمانم می ریزد ۰۰۰

نمیدانی چگونه محتاجم به دستانت ، که پناهی شود تا ویرانم نکند روزگار بیکسی،

زیر رگبار ملامت و سرزنشهای تو می شکنم و تشنه تر از همیشه نگاه پر مهرت را

طلب می کنم ۰۰۰

مرا از دیروزم مپرس که امروزم رنگ تو دارد و فردایم بی تو آخرین فصل عمرم ۰۰۰

ببین معمای پیچیده ی خیال تو سخت و سنگی نیست ۰۰۰

باغبان عشق و محبت، باران باش و ببار

 آفتاب باش و بتاب

که این گل تا همیشه محتاج دستان نوازشگر توست ۰۰۰

 

                     

 

باغبان زندگی ، گل هر روز با اشک محبت را اینگونه هجی می کند

م ( من و تو ) ح ( حامی و یاور ) ب ( با هم و برای هم ) ت ، تا همیشه تا ابد

 

کاش می دانستیم زندگی کوتاست

 

کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم

 

کاش قلبی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم

 

کاش همه را دوست داشتیم

 

کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم

 

کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید

 

کاش دلهایمان دریایی می شد

 

کاش می فهمیدیم زندگی زیباست

 

و

 

لذت می بردیم تا نهایت

 

کاش میدانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد

 

کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود

کاش قدر لحظات رو میدونستیم 


کاش...

 

کاش...

 

کاش...


سرور کسی نیست جز خدای بخشنده و مهربان

در پستوی لحظه های عاشقانه

رنگ عشق هیاهوی عجیبی به پا کرده است

آسمان به ساعت صفر عاشقی حسادت میکند

ساعت صفر عاشقی برای عاشقان واقعی است

چه زیبا.....

اسمان رقص شب را حرمت سحر میداند

و شب دیوانه وار ساعت صفر عاشقی را

صدا می زند

دوست داشتنی است

نفس های گرم

تضمین فردای دیروز است

دیروزی که عشق بوده و هست

تا

فردای خوشبختی و باهم بودن

خواهد ماند

......

تقدیم به باران

تقدیم به صبح

تقدیم به دیروز که فردا را

خواهد ساخت

راستی..

خدا یکی

عشق هم

یکی