وقتی ذهن انسان مثل زلزلهنگاری خطاناپذیر کوچکترین نامردی ها را
ثبت می کند,
وقتی تمام رنجهای دیروز , به تقویم امروز انسان سنجاق می شود...
وقتی قطرات ریز و تند باران مصائب نمی گذارد مناظر آن سوی پنجرهی
فردا دیده شود ...
موافقت با روزگاری که سر ناسازگاری دارد , بهترین راه سرکوب آن
است ...
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخن از تو
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
آشنایی با شور ؟
و جدایی با درد ؟
و نشستن در بهت فراموشی
یا غرق غرور ؟
سینه ام آینه ای ست
با غباری از غم
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
آشیان تهی دست مرا
مرغ دستان تو پر می سازند
آه مگذار ، که دستان من آن
اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
آه مگذار که مرغان سپید دستت
دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
من چه می گویم ، آه
با تو اکنون چه فراموشیها
با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست
من اگر برخیزم ...
تو اگر برخیزی...
همه برمی خیزند ...
سلام
جالبه اول شدم
وبلاگ زیبایی داری امیدوارم موفق باشی
بای
سلام
جالب بود.
مسابقه جوک شروع شده.... بدو بیا... یه کم بخند... منتظرماااا
سلام
ممنون که به من سرزدی
ایرونی باشی و پایدار
چرا نمیای پس... بابا منتظرم... جوک بگو و بخند... بیای هااا
سلام بر مهربان امید وارم همیشه سبز باشی وبه تمام جوابهای زند گیت انچه که صلاح هست برسی برات بهتر ینها را ارزو دارم
سلام بر تو دوست عزیزم
گرچه نمیشناسمت ولی با تمام وجود ازت ممنونم
چون احساس میکنم با دعاهای شما دارم به آرامش میرسم
یا حق