کاش قلبم درد تنهایی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
برگ های آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سرد عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت...
به یاد ارزوهایی که می میرند سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد
....ثانیه ها را بنگر که چه محزون موسیقی تنهایی را می نوازد
....
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
اب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشیهاست
کلید بغض هایم را
گم کرده بودم
چشمانت
برایم ساخت...
اینم شعری از مریم حیدرزاده
...شاید اشتباهه اما عاشقا دروغ می گن
آدمای مهربون و باوفا دروغ می گن
اونا که می گن تا همیشه دیوونتونن
بذا بی پرده بگم که به شما دروغ می گن
اونا که می آن به این بهونه ها، که اومدن
از توی شهر قشنگ قصه ها،دروغ می گن
اونا که فدات بشم تکیه کلامشون شده
به تموم آسمونا،به خدا دروغ می گن
اونا که با قسم و آیه می خوان بهت بگن
تا قیامت نمی شن ازت جدا،دروغ می گن ...