چشمهای نازت مونده به یادم | |
شاید..چشم باز کنم.. و هنوز گِلی باشم.. در دستان تو.. دیگه هیچ چی دلم و شاد نمی کنه. نه خوب شدن یار، نه خنده های شقایق، نه… همیشه ته ته دلم یه غم هست. احساس پرنده ای رو دارم که توی یه قفس زندونیه. در قفس بازه ها ولی حق پرواز نداری. کافیه بال بزنی و تصور بشه قصد پرواز داری اونوقت قفس میشه جهنم…! حتی اگر بال زدن برای این باشه که خستگی بالها در بره… ! حتی حق بال زدن هم نداری…! دلم قد یه دنیا گرفته… هیچ کس نمی فهمه من چی میگم… همه اشتباه درکم می کنن… من دلم پرواز می خواد اونوقت چی در موردم فکر می کنن؟… دلم می خواد رها باشم … دلم می خواد بدون فکر کردن به بایدها و نبایدها رها باشم … دلم می خواد می رفتم رو قله یه کوه می ایستادم و به تمام موجودات اون پایین که خیلی ریز شدن نگاه می کردم. اونوقت شاید حس می کردم که وجود اونا تو زندگی من به همین کوچیکی و بی ارزشیه… هنوزم تو شبهات اگه ماه و داری
|
امشب اومدم به درگاهت ...
امشب با چشمهای پر اشک اومدم پیشت ... مگه نمیگفتی بنده هات رو اینطوری بیشتر دوست داری...من هم همینطوری اومدم
خدایا ! خدای خوب و مهربون من ...
کمک کن ... کمکم کن تا بتونم ...
خدایا تو خودت بهتر میدونی ... تو همه چیز رو میدونی ... تو از راز دل بنده هات آگاهی
تو صلاحشون رو بهتر از خودشون میدونی ، اون چیزی رو که خیر و صلاح ماست پیش بیار ...
خدای من !
کمک کن ... کمکم کن بتونم قلبم رو همیشه پاک نگهدارم .
خدایا ! من رو توی این دنیای پر از دروغ تنها رها نکن ... میدونم همیشه همراهمی ... میدونم تو همه ی لحظه ها تو هستی ... کنارمی ... اون موقع هایی که میخندم و شادم ... لحظه هایی که چشمام پر از اشکه ... تو همیشه هستی ... اگه فراموشی هم باشه ، اگه تنهایی هم باشه ، مقصر خودمم ...
آره ! این من هستم که حضور سبزت رو فراموش میکنم ...
کمکم کن بتونم به همه ، به همه ی اونهایی که برام عزیزن ، بهشون نشون بدم که
من هستم ... روحم ... وجودم ... قلبم ...
همه ی این چیزها رو میذارم تو طبق اخلاص و با تموم وجود تقدیمشون می کنم ...
خدایا ! تو خیلی خوبی ... خیلی ...
حتی چند دقیقه حرف زدن با تو میتونه آدم رو آروم کنه ...
ازت ممنونم ...
خدایا !
ما رو به خودمون واگذار نکن ...
یا حق ...