وقتی خیلی خسته ای خسته از دنیا واتفاقهای سهمناکش و به دنبال جایی
میگردی که خلوتگاه دنجی برای تو باشد...
اما هرچه در این دنیای بی انتهای غریب جستجو میکنی بیشتر مطمئن
میشوی که پیدا کردن همچین جایی محال است. ان وقت است که کسی را
صبور تر از اسمان نمی یابی سر را بالا میگیری و با تمام وجود فریاد
میزنی...
خیلی بلند..... انقدر که دیگر فشار غم و خستگی را حس نکنی
سخاوت او بی اندازه است...
پرنده از غم هجران تو چه باید کرد؟
دلم برای نگاهت بهانه می گیرد
دلم اگر بروی در خزان هجرانت
چو یک کبوتر بی اب و دانه می میرد
به جان برگ گل یاس باغ دل سوگند
قسم به عاطفه یک نگاه دریایی
قسم به بارش شمع وجود یک انسان
قسم به شهر پر از ساکنان رویایی
قسم به واژه کمرنگ عشق در مهتاب
قسم به ترجمه نیلی شکیبایی
قسم به عاطفه نقره فام چشمانت
قسم به هجی مفهوم یک شکوفایی
بمان همیشه که بی تو شکوفه می میرد
دگر میان گلستان گلی نخواهد ماند
بدون تو گل و گلدان غریب خواهد شد
دگر میان چمن بلبلی نخواهد ماند
شکسته می شود از دوریت بلور دلم
بدون تو تپش قلب من چه بی معناست
بدون تو دلم از تب همیشه خواهد سوخت
بدون خنده ی تو قب غنچه ها تنهاست
غم نبودن تو در کنار من سخت ست
حضور آبیت اینجا چقدر زیبا بود
چگونه می شود اکنون میان غربت باغ
بدون زمزمه آبی تو اینجا تنها بود
بدون یاد تو قلبم کویر خواهد شد
بمان همیشه که بی تو نسیم غمناک است
تمام کلبه چشمم تمام شهر دلم
ز قطره قطره باران اشک نمناکست
بگو ستاره کنارم همیشه خواهی ماند
بگو که قلب من از انتظار لبریزست
بدون تو تپش قلب من چه بی معناست
بیا که بی تو وجودم همیشه پاییزیست
قسم به نغمه ی باران بمان بهانه من
بدون تو تپش افتاب کم رنگ است
به هر کجا که روی هر زمان و هر لحظه
دلم همیشه برای نگاه تو تنگ است...
تو مثِ یه گل سرخی ، توی باغ بی بهار
توی شهر شب گرفته مثل عطر تک سوار
تو مثِ یه شاکلیدی ، واسه قفل این قفس
بگو با منی همیشه تا نیفتم از نفس
به ســراغم تــو بیا
تو که مـحبوب منی
به اسیری که به تنهایی و خاک است درون
سری از لطف بزن
و به همــراه بیاور دو سه چــــیزی زیبــــــا :
یک چراغی از نـور
و کتابی از عشـــــــق
و دلــی روشن و شفاف ز مهر
و دری سوی خودت سوی خـدا
من نفس خداوند زنده را همه جا حس می کنم
من ، زنگ و فریاد بی صدای او را همه جا می شنوم
بلند می کند ، دور می کند روح مرا آن به همه آگاه
من ، زمزمه و نجوای بی کران او را همه جا ( می شنوم )
وقتی که گریه ام میگیره دلم میگه مبارکه
قدر اشکاتو بدون هنوز چشات بی کلکه
دلم می خواد ...
دلم می خواد آنقدر کارهای مختلف داشته باشم که دیگه وقت فکر کردن رو هم نداشته باشم...
دلم می خواد خیلی حرفا رو نمی زدم...
دلم می خواد بیشتر به خودم مسلط بودم و تصمیماتی که می گیرم رو
عملی می کردم...
دلم می خواد زودتر به یه جایی برسم...
دلم می خواد دلم چیزای بهتری می خواست... نه اینکه دلم چیزی نخواد...
زمان بس کند می گذرد برای انان که در انتظارند... بس تند می گذرد برای انان که می ترسند..... بس طولانی است برای انان که در اندوهند و بس کوتاه برای انان که سر خوشند.. اما ابدیست برای انها که عاشقند...