-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 13:15
سلام مممممممم میدونین خیلی دلم گرفته تازگیها خیلی اینطوری میشم دوست دارم یه جایی باشم که هیچ کس نباشه خودم باشم و خودم بدیش اینه که وقتی دلم میگیره دوست دارم گریه کنم ولی خوب نمیشه تو محیط اداره ممممممم بگذریم برام دعا کنین
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مردادماه سال 1384 08:44
کلید بغض هایم را گم کرده بودم چشمانت برایم ساخت... زمان چیز نفرت آوری ست. عبورش سرگیجه آورست. زندگی جریان دارد. ماشین ها اتوبان پشت پنجره ها را می شکافند و تو در تنهایی خود سرخوشانه باز به امید فردایی دور فردایی دست نیافتنی موج می خوری لای بود و نبود. امید چیز غریبیست . هست ونیست! و تو چنگ می زنی مدام روی سرابش که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 15:08
وقتی ذهن انسان مثل زلزلهنگاری خطاناپذیر کوچکترین نامردی ها را ثبت می کند, وقتی تمام رنجهای دیروز , به تقویم امروز انسان سنجاق می شود... وقتی قطرات ریز و تند باران مصائب نمی گذارد مناظر آن سوی پنجرهی فردا دیده شود ... موافقت با روزگاری که سر ناسازگاری دارد , بهترین راه سرکوب آن است ... سخن از مهر من و جور تو نیست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 15:08
خدایا..! به دلم بیاموز که به هنگام تنهایی ودلتنگی تنها تو را بهانه کند... خدایا..! از تو هیچ نمی خواهم فقط زین پس به جای قلب پر احساسم ؛ سنگی درون سینه ام بگذار... یک وقتهایی احساس می کنم که باید باور کنم ، این تاریکی تلخ را ...... یک وقتهایی احساس می کنم که زمان برایم متوقف شده ، انگار که هیچ چیز نمی خواهد تغییر کند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 09:37
همیشه وقتی تنها و نا امید و ملول تنت و روانت از دست این و آن خسته است ......... همیشه وقتی رخسار این جهان تاریک است .......... همیشه وقتی درهای آسمان بسته است ......... همیشه ! گوشه گرمی به نام دل با تو هست که صادقانه تراست از هر که با تو پیوسته! به دل پناه ببر که آخرین پناه توست ! به دل پناه ببر که تو را چنان که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 15:17
خداوندا... من از تنهائی و برگ ریزان پائیز من از سردی سرمای زمستان من از تنهائی و دنیای بی تو می ترسم خداوندا.. من از دوستان بی مقدار من از همرهان بی احساس من از نارفیقیهای این دنیا می ترسم خداوندا... من از احساس بیهوده بودن ؛ من از چون حباب آب بودن من از ماندن چون مرداب می ترسم خداوندا... من از مرگ محبت من از اعدام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 09:32
می تونم بنشینم کناره پنجره دستهامو بذارم زیره چونم و به اسمون نگاه کنم. با چشمهام دنبال یه شهاب قشنگ و سفید بگردم و از ته دل ارزو کنم که این شهاب بلندترین شهاب دنیا باشه.بهترین چیزی که می تونه تو زندگیم برام اتفاق بیفته .... دلم می خواد وقتی داشت رد میشد پیشش ارزو کنم که باعث بشه همه اون ادمهایی که به سهم خودشون تو...
-
لحظه های زندگی
شنبه 25 تیرماه سال 1384 16:46
تو زندگی لحظه هایی هست که احساس می کنی دلت واسه یکی تنگ شده اونقدر که دلت می خواد اونارو از رویاهات بگیری و واقعا بغلشون کنی وقتی که در شادی بسته میشه، یه در دیگه باز میشه ولی اغلب اوقات ما اینقدر به در بسته نگاه می کنیم که اون دری رو نمی بینیم که واسمون باز شده دنبال ظواهر نرو، اونا می تونند گولت بزنند دنبال ثروت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 16:58
نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد نگاهم کرد عاشق نگاهش شدم نگاهم کرد شوق هزاران عشق را در نگاهش دیدم ... اما بعدها فهمیدم که فقط نگاهم کرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 تیرماه سال 1384 12:36
این جمله رو یکی از دوستان بهم گفته بود و من چون میبینم خیلی زیباست برای دومین بار تو وبلاگم قرار میدمش همیشه عاشق کسی باش که لیاقت عشق تو رو داشته باشه نه تشنه عشق تو باشه چرا که کسی که تشنه عشق باشه روزی سیراب میشه خیلی فکر کنین رو این جمله
-
تسلیت
شنبه 18 تیرماه سال 1384 10:48
شهادت بزرگ بانوی اسلام ، یاس خوشبوی مرتضی علی (ع) را به تمام مسلمانان تسلیت می گویم.
-
ناجی
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 07:39
ناجی .....ناجی من مشق عشق دفترم یادگار توست هر چه صفای دل است از نگاه توست من غریبانه ترین شعر روزگار مهربانم هر چه دارم از وفای توست ناجی لحظه های سخت بودنم کاش بدانی ، هستیم به بقای توست من تشنه ام ، باران من بر من ببار ، تا دلم همصدای توست ناجی من ، ای خوب همیشه و هنوز تکیه گاه من ، شانه های استوار توست با من همیشه...
-
سکوت
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 07:34
چقدر دوری از من ... میان من و تو دریایی به وسعت یک عمر زندگی جاریست. آن طرف دریا دو چشم خیس و لبریز از شکایت،این سوی خط زندگی، من و قفل سکوت بر لب. هر گاه بغض تو فریاد می شود، جانم به لب می رسد تا بشکند این سکوت سنگی و برایت ترجمه کند خط به خط زندگی را ... دنیا خیلی بزرگ است و دل من کوچک! بگذار دلتنگی هایم رنگ عشق...
-
انتظار
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 11:34
در کوچه های سرد و تاریک شهر من هزاران صدای خوش زنده با هزاران گام خسته و برهنه می گذرد در کوچه های سرد و خالی شهر من صداست که منتظر است خاطره ها بر خواب رفته اند و من هنوز منتظر ، پشت پنجره ی بسته به انتظار نشسته ام شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ، ترا با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم . تمام شب برای با طراوت...
-
با من بمان
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 17:32
وقتی سیل اشک ازآسمان ابری دلم به چشمانم می ریزد ۰۰۰ نمیدانی چگونه محتاجم به دستانت ، که پناهی شود تا ویرانم نکند روزگار بیکسی، زیر رگبار ملامت و سرزنشهای تو می شکنم و تشنه تر از همیشه نگاه پر مهرت را طلب می کنم ۰۰۰ مرا از دیروزم مپرس که امروزم رنگ تو دارد و فردایم بی تو آخرین فصل عمرم ۰۰۰ ببین معمای پیچیده ی خیال تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 14:14
کاش می دانستیم زندگی کوتاست کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم کاش قلبی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم کاش همه را دوست داشتیم کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید کاش دلهایمان دریایی می شد کاش می فهمیدیم زندگی زیباست و لذت می بردیم تا نهایت کاش میدانستیم که ما نمی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1384 13:23
سرور کسی نیست جز خدای بخشنده و مهربان در پستوی لحظه های عاشقانه رنگ عشق هیاهوی عجیبی به پا کرده است آسمان به ساعت صفر عاشقی حسادت میکند ساعت صفر عاشقی برای عاشقان واقعی است چه زیبا..... اسمان رقص شب را حرمت سحر میداند و شب دیوانه وار ساعت صفر عاشقی را صدا می زند دوست داشتنی است نفس های گرم تضمین فردای دیروز است دیروزی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1384 09:20
دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم بی فردا گمت کردم؟ دیدی در آن دقایق دیر باور پر گریه گمت کردم ؟! حوصله کن ... خواهیم رفت ! اما خاطرت باشد : همیشه این تویی که می روی همیشه این منم که می مانم..................................
-
عشق از نگاه کودکان
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 14:50
وقتی کسی شما را عاشقانه دوست میدارد شیوه بیان اسم شما در صدای او متفاوت است. و تو میدانی که نامت در لبهای او ایمن است . عشق یعنی آن هنگامی که برای خوردن غذا با کسی بیرون میروی و بیشتر چیپس خود را به او میدهی بدون اینکه توقعی متقابل داشته باشی عشق یعنی آن زمانی که مامان برای بابا قهوه درست میکند و برای اطمیناتن از خوبی...
-
دلتنگی
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 01:10
چقدراحساس دلتنگی می کنم چه دلتنگی غریبی... کاش بودی... چقدر بهت نیاز دارم کاش مامان همین الان پیشم بودی... دلم برای دستهای مهربونت تنگ... دلم برای تموم خوبیهات تنگ... دلم برای صدای گرمت تنگ... ذلم برای خوردن یه چایی با تو تنگ... دلم برای گفتن مامانی تنگ... دلم برای حرف زدن با تو تنگ... دلم برای خندیدنات تنگ... دلم...
-
حرف دل
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 00:43
زیباترین حرفت را بگو شکنجه پنهان سکوتت را آشکار کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه ای بیهوده می خوانی سلام به همه دوستان