با من بمان

وقتی سیل اشک ازآسمان ابری دلم به چشمانم می ریزد ۰۰۰

نمیدانی چگونه محتاجم به دستانت ، که پناهی شود تا ویرانم نکند روزگار بیکسی،

زیر رگبار ملامت و سرزنشهای تو می شکنم و تشنه تر از همیشه نگاه پر مهرت را

طلب می کنم ۰۰۰

مرا از دیروزم مپرس که امروزم رنگ تو دارد و فردایم بی تو آخرین فصل عمرم ۰۰۰

ببین معمای پیچیده ی خیال تو سخت و سنگی نیست ۰۰۰

باغبان عشق و محبت، باران باش و ببار

 آفتاب باش و بتاب

که این گل تا همیشه محتاج دستان نوازشگر توست ۰۰۰

 

                     

 

باغبان زندگی ، گل هر روز با اشک محبت را اینگونه هجی می کند

م ( من و تو ) ح ( حامی و یاور ) ب ( با هم و برای هم ) ت ، تا همیشه تا ابد

نظرات 1 + ارسال نظر
آرش دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:51 ب.ظ http://lonely-tree.blogspot.com


آن را که به من راه نشان داد ، بیــــابید
آن را که به من درد عطا کرد، بیـــــابید
من واژه مانوس به بیـــــداد و فغــــــــانم
آن را که ز من عشـــق حذر کرد ، بیابیـد
من در قفســـــم مانـده ز بیــــداد زمانــــم
قفل قفســـــم آنــکه کنــد بـاز بیـــــابیــــد
هر نیمه شبــــــم یار به رویــای تو گشتــن
آن کـــس که مـــرا یـــار صـدا کرد بیابید
در هر سحــــــرم خسته ز رویای شبانــه
آن کس که مـــرا خواب ربودست بیابــــید
حرف و سخنم قصه ز بیداد و فغان است
آن قصه و آن راوی و آن را که دچار است بیابید
من در طلبت قصه ز بیداد سرودم
آن را که کند داد ز بیداد بیابید
من در همگان همچو بهاران به ترانه
آن را که تماشاگراین فصل خزان است بیابید


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد